پدیده ی دویدن با سر و جان و دل در پی مقولاتی چون "بیگ بنگ" و "ابر ریسمان" و "نظریه ی همه چیز" و شهوتِ سیری-ناپذیر برایِ آگاهی از جدیدترین اخبارِ سرن و تازه ترین نقل قول هایِ استیون هاوکینگ، از چند منظر قابلِ بررسی ست:
اول: برخی از افرادِ فیزیک نخوانده، اما علاقمند به دانش، به صرفِ کنجکاوی و علاقه ی شخصی، مشتاقِ دنبال کردنِ مضامینِ اینچنینی اند که در این حالت، کتابهایِ عامه پسندِ میچیو کاکو و برایان گرین و برایان کاکس و هاوکینگ، بخوبی پاسخگویِ نیازِ این افراد در فهم جزئی موضوعاتِ مزبور خواهند بود؛
دوم: عده ای دیگر، تنها درصددِ دانستن (و نه آموختن) اسم ها و ایسم ها، با نگرشِ کاربردی اظهار فضل در مقابلِ مامان و خاله و عمه شهین اند که در چنین شرایطی، از بر کردنِ چند صفحه ی فهرستِ کتاب، به انضمامِ چند خط اولِ مقدمه، لازم و کافی خواهد بود؛
سوم: اما دسته ی سوم، برخی/بسیاری از دانشجویانِ ترم اول/دوم/سوم و ... فیزیک اند که باور دارند اساسن پروسه ی علم آموزی در فیزیک، مترادفِ بوزون هیگز و دایاگرام هایِ فاینمن است و در نتیجه، بجای صرفِ زمان و تلاشِ لازم برایِ درک و تحلیلِ مفاهیم فیزیک پایه، فکر و زمان و انرژیِ خود را معطوف به انجامِ عملیاتی نالازم و مخرب می کنند: بجایِ اینرسیِ دورانی، به اسپینِ الکترون می اندیشند و بجایِ میدانِ الکتریکی، در پیِ نظریه ی میدانِ کوانتومی اند. این شتابِ عجیب و نامعقول، منجر به برداشت هایِ سطحی و استدلال هایِ بی مایه و دیالوگ های کلیشه ای می شود که متاسفانه در دراز-مدت، شبیه مرام و نحوه ی نگرش دسته ی دوم خواهد شد.

منبع:منبعش مهم نیست.حرفش مهمه.